مدح و ولادت امام محمد باقر علیهالسلام
چـو اشک، پـردهنـشـین جـمـال دلـدارم به شوق نیـمـهنـگـاهش، هزار دل دارم اگرچه در صف عشاق، نیست مقـدارم "بهای وصل، اگر جان بود خـریـدارم" شده است محضر او نیمههای شب حاضر غـلام و نـوکـر درگـاه حـضـرت بـاقـر چو پرده از رخ زیبای او خدا برداشت به خاک مقدم او قبله سر به سجده گذاشت به پای فاطمه سجاد، ریخت آنچه که داشت بدون پرده بگویم، که مادرش گل کاشت نماز شوق بخوان عبد سرمد آمده است بگو به خلـق، دوباره محـمـد آمده است ببـنـد حجـلـۀ گـل، گـل بریـز در پـایش بـبـین جـمـال خـداونـد را به سـیـمـایش بگـو درود خـدا بـر سـرشـت و آبـایـش بخـوان سلام خـلائق به روی زیـبایـش نسیم روضۀ رضوان، شـمـیم انـفاسـش بهار، گم شده در کـوچههای احساسـش چو در مـیانۀ گـهـواره میزنـد لـبـخـنـد کـبـوتـر دل جـبـریـل مـیرهــد از بـنـد به قطره قطرۀ اشکش، به چشم او سوگند ز غیر او به خـدا زود میشود دل کـند نوشته با خط زر، خطّ سرنوشت اینجاست بهشت از که بجوئیم تا بهشت اینجاست طلایـهدار بـهـشـت اسـت زائـر کـویش هـزار لـیـلـۀ قــدر اسـت لـیـلـۀ مـویـش سجـود میکـند عـالـم به طـاق ابـرویش هـزار بوسه بچـیـنـد فـرشـته از رویش خدای کعـبۀ دنـیـایی از نـجـوم است او چراغ شب زدگان، باقرالعـلوم است او رسیـده آنکه خـدا مـنـصب امـامـش داد ز تـیـغ عـلـم لـدُن، قـدرت قـیـامـش داد عبای سلـطـنـتی هـدیه بر غـلامـش داد ندیـده خـتـم رسـل بـارهـا سـلامـش داد به روز حشر، که دلها ز بیکسی تنگ است بدون مُهر ولایش، کُمیت ما لنگ است به چـهـره، آیـنـهای مـحـو کـبـریـا دارد اگر به کعبه صفاهست از او صفا دارد سخا و جود و کرم همچو مجـتبی دارد مدال جان به کـف از شـاه کـربـلا دارد دوباره حاجت سینهزنان روا شده است به یـاد او دل ما بـاز کـربـلا شـده است ضریح و مقـبرۀ خاکیاش بهشت برین ز اشک زائر او گشته خاک، عطرآگین هـزار مـرتـبـه با گریه جـبـرئـیل امـین به روی سینۀ پُر سـوز من نوشته چنین دلی به وسعت عشـقـش وسیع دارم من هـنـوز حـسـرت طوف بـقـیـع دارم من دمـی که آه ز دلهـا رحــیـل مـیبـنــدد مـسـیـر اشـک مرا رود نـیـل مـیبـنـدد چو آفـتـاب بـه قـبـرش دخـیـل میبـنـدد ز شـعـله راه به روی خـلـیـل مـیبـنـدد دوباره در وسط جشن، مضطرم کردند ضریح سیـنه هر شیعـه را حـرم کردند |